جدول جو
جدول جو

معنی نظر انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

نظر انداختن
(عِ بَ تَ)
دیدن. افکندن نگاه. (ناظم الاطباء). نگاه کردن. تماشا کردن:
نور هر دو چشم نتوان فرق کرد
چون که در نورش نظر انداخت مرد.
مولوی.
نظر به روی تو انداختن حرامش باد
که جز تو در همه عالم کسی دگر دارد.
سعدی.
نظر به روی تو صاحبدلی نیندازد
که بی دلش نکند چشمهای فتانت.
سعدی.
، توجه کردن. نگریستن. التفات کردن:
تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
نظر به حال پریشان ما نیندازی.
سعدی.
به حسن خال و بناگوش اگر نگاه کنی
نظر تو باقد و بالای خود نیندازی.
سعدی.
، تأمل کردن. فکر کردن. دقت کردن: گفتم بیندیشم و دی و دوش در این بودم و هر چند نظر انداختم صواب نمی بینم. (تاریخ بیهقی ص 259)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
مقابل لنگر کشیدن، از حرکت باز داشتن کشتی با انداختن لنگر آن در آب، توقف کردن کشتی در بندر
کنایه از اقامت طولانی داشتن در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپر انداختن
تصویر سپر انداختن
کنایه از سپر افکندن، شکست خوردن و دست از مبارزه برداشتن و تسلیم شدن، برای مثال چند چو پروانه پر انداختن / پیش چراغی سپر انداختن (نظامی۱ - ۴۱)، نه هر جای مرکب توان تاختن / که جاها سپر باید انداختن (سعدی - ۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
انداختن سپر بر زمین، هزیمت کردن گریختن، عاجز شدن، تسلیم شدن، یا سپر افکندن بر آب. زبون شدن فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرتاب کردن تیر بوسیله کمان تفنگ و غیره، طعنه زدن، دعای بد کردن نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیر انداختن
تصویر گیر انداختن
گرفتار کردن بدام انداختن، دچار مخمصه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
توقف کردن او در دریا با افکندن لنگردر آب، قرار گرفتن، مقام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار انداختن
تصویر بار انداختن
بار افکندن، کود دادن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
((~. اَ تَ))
توقف کردن کشتی بندر، کنایه از ماندن زیاد در جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزل انداختن
تصویر نزل انداختن
((~. اَ تَ))
سفره گستردن برای مهمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
Anchor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
Catapult
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
Discard
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
Net
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
викидати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
якорити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
wyrzucać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
łapać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
katapultować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
бросать якорь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
выбрасывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
ловити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
катапультувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
kotwiczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
wegwerfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
katapultieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
ловить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیر انداختن
تصویر تیر انداختن
катапультировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لنگر انداختن
تصویر لنگر انداختن
دیکشنری فارسی به هلندی